خوراك: استامبولي/ اشيا: استامبولي/ شهر: استامبول

کاسه ي صبر که لبريز شود
ديگر دستِ آدميزاد به هيچ کُجا بند نيست
-مُعلَّق وُ لِنگ در هوا-
مي شود مِثلِ يِک استامبُلي
لبه ي پُشتِ بام

انگار ديگر اينجا جايِ من نيست
جايِ کسي را تنگ کرده ام گويا